بازاریابی شبکه ای نتورک مارکتینگ
| ||
|
بخش اول:لیتمن: همه شنونده های برنامه و خودم، خیلی هیجان زده هستیم از اینکه امشب میهمان برنامه ما هستی و می خواهی اسرارت درباره موفقیت و اصول رسیدن به آن را با ما در میان بگذاری. می خواهم با تعریف این کلمه شروع کنیم. موفقیت چیست؟ موفقیت برای جیم ران چه معنایی دارد؟ ران: بهترین تعریف موفقیت از دیدگاه من این است که یک زندگی خوب داشته باشی. بخشی از آن درآمد است. بخشی استقلال مالی است. بخشی رسیدن به هدف هایی است که در زندگی داری، رویاهایی که محقق می کنی، خانواده، فرزندان، نوه ها و ثمربخش بودن است. این خود دامنه وسیعی را در بر می گیرد.کلمه موفقیت، همه اینها را شامل می شود. فقط شغلت، درآمدت و ثروتت نیست. فقط حقوق و حساب بانکی ات نیست. بلکه همه چیز است: از همه دستاوردهایت در طولزندگی تا حداکثر تلاشت برای طرح ریزی راهی که همه اینها برایت یک زندگی خوب ایجاد کند. لیتمن: پس داریم درباره طرح ریزی و برنامه ریزی و هدف ها صحبت می کنیم. در نوشته هایت به موضوعی اشاره می کنی و می گویی: "نباید به دنبال موفقیت رفت، باید موفقیت را جذب کرد." منظورت از این حرف چیست؟ ران: درست است. من از سن 25 سالگی که با راهنمایم – آقای شواف – ملاقات کردم، در حال آموزش دیدن هستم. او به من یاد داد که اگر می خواهی موفقیت را جذب کنی، باید ابتدا به شخصی که لازم است تبدیل شوی. یعنی باید توانایی های لازم را در خودت ایجاد کنی. او درباره رشد شخصی صحبت کرد: یاد بگیر که خوب ارتباط برقرار کنی، یاد بگیر از کلامت خوب استفاده کنی. او درباره مدیریت زمان هم صحبت می کرد، اما در درجه اول، رشد خودت، نگرشت و شخصیتت بود و رشد مهارت ها – اعم از مهارت های فروش، مهارت های رهبری و اینکه چگونه با افراد مختلف کار کنی - در مرحله بعدی بود. من روی شغلم کار می کردم، اما او به من یاد داد که روی خودم کار کنم. شواف گفت: "اگر روی خودت کار کنی، می توانی به ثروت برسی." این جمله برای من درست از آب درآمد. او ذهنیت مرا کاملاً عوض کرد و گفت: "موفقیت مانند یافتن یک شغل جدید نیست که به دنبالش بدوی"، هر چند باید آرزوی یک شغل بهتر را هم داشت.باید در اصل از خودت بپرسی "آیا من برای دو برابر کردن، سه برابر کردن و یا چند برابر کردن درآمدم شایستگی لازم را دارم؟" اگر به خودم نگاه کنم و جواب "واقعاً نه" بدهم، نباید انتظار داشته باشم که فردی پیدا شود که بخواهد به من چند برابر درآمدم را پرداخت کند.حال اگر بلافاصله بروم و روی خودم، نگرشم، شخصیتم، نحوه سخن گفتنم و مهارت هایم کار کنم، این کارها باعث شروع روند جذب افراد خوب و ایجاد یک مسیر شغلی منتهی به استقلال مالی و حتی ثروت می شود. لیتمن: پس چیزی که داریم درباره اش صحبت می کنیم، تغییر ذهنیت است. البته به "تغییر زبان و ادبیاتمان" هم اشاره کردی. می توانی در این باره صحبت کنی و بگویی که چه معنایی دارد؟ران: برای هر کاری، زبان و ادبیاتی وجود دارد که می تواند مناسب آن کار باشد. می توانی در خانه و جامعه، از زبان سطح پایین و سهل انگارانه کوچه و بازار استفاده کنی. اما اگر می خواهی رشد کنی، باید زبانش را یاد بگیری. باید زبان سازمانی، اداری و زبان فروش را یاد بگیری و پس از آن باید کاملاً مراقب باشی که در هنگام کار، در نحوه کلام و سخن گفتن ات سهل انگاری نکنی. زیرا این کار می تواند خیلی برایت گران تمام شود.کسی که تمایل دارد داستان های بی ادبانه تعریف کند و یا تمایل به بددهانی دارد، ممکن است در جمع دوستانش ایرادی نداشته باشد، اما استفاده از این زبان و ادبیات در دنیای کسب و کار، برایش بسیار گران تمام می شود.علاوه بر اینها، لازم است زبان موفقیت را نیز بیاموزی. یعنی یاد گرفتن اینکه چطور با مردم با احترام رفتار کنی و موقعی که لازم است، به آنها روحیه بدهی و موقعی که لازم است، اصلاحشان کنی. زبان، درِ ثروت را باز می کند. درِ کمک را باز می کند. درِ زندگی بهتر را باز می کند. درِ یک دوستی پایدار را باز می کند.لیتمن: داریم در این باره صحبت می کنیم که اول تغییر درونی است و بعد نتایج بیرونی ظاهر می شوند. اما خیلی مواقع، افراد سعی می کنند بدون تغییر درون، بیرون را تغییر دهند.ران: بله درست است. باید ابتدا با جهان بینی مان آغاز کنیم. برداشت اشتباه و قضاوت غلط می تواند بهای زیادی برایت داشته باشد و حتی می تواند نابودت کند. باید یاد بگیریم اشتباهاتمان را درست کنیم.راهنمای من – آقای شواف – یک بار از من سوال کرد که چرا عملکردت خوب نیست. چک حقوقم را به او نشان دادم و گفتم: "شرکت فقط همین قدر پول می دهد." او هم در پاسخ به من گفت: "نه آقای ران، شرکت به تو فقط همین قدر پول می دهد."با خود گفتم: "ای وای، هیچ وقت به این موضوع فکر نکرده بودم." او گفت: "آیا شرکت به بعضی افراد دیگر، دو برابر، سه برابر، چهار برابر یا پنج برابر این مبلغ را نمی پردازد؟" گفتم: " خب، بله." گفت: " پس شرکت فقط همین قدر پول نمی دهد، شرکت فقط به تو اینقدر پول می دهد."برای اینکه درآمدت سه برابر، چهار برابر یا پنج برابر شود، نمی توانی به شرکت بگویی که من پول بیشتری احتیاج دارم. فقط باید به خودت بگویی: "من احتیاج دارم خود را تغییر دهم، نمی توانم شرایط بیرونی اعم از مالیات، مردم و ... را بهانه کنم. فقط باید با خودم مواجه شوم."اینجاست که واقعاً همه چیز شروع می شود: "اصلاح اشتباهاتت در قضاوت و نحوه جهان بینی ات". لیتمن: داری درباره افرادی که اکنون حرفهایت را گوش می کنند، درباره «جهان بینی» می گویی. کسی که الان دور خودش می چرخد و مسیرش را گم کرده است، چطور باید وارد این روند شکل دادن به جهان بینی اش بشود؟ ران: با چیزهای ساده شروع می کنی. اگر از اکثر افراد بپرسی "جهان بینی فعلی ات در رابطه با استقلال مالی چیست؟"، اغلب جواب می دهد: "وای، هیچ وقت فکرش را نکرده بودم!" «با داشتن یک جهان بینی مالیِ عالی که راهنمایی ات کند تا اشتباهاتت را رفع کنی، انضباط جدیدی ایجاد کنی و تغییراتی به وجود آوری، دیگر نیازی نیست اصلاً برای رسیدن به استقلال مالی فکر کنی.» اگر کسی بتواند در مورد اشتباهاتی که در قضاوتت داری کمکت کند، یا کمک کند که جهان بینی مالی، جهان بینی معنوی و جهان بینی ات را درباره یک رابطه خوب اصلاح کنی، آن وقت است که همه چیز شروع می شود. آن وقت است که به همان سمتی که می خواهیم و رو به آن داریم، می رویم.مسئله مهم، چیزهایی است که درباره شان تفکر و تعمق می کنیم. ارزش هایت چیست؟ چه چیزی خوب است؟ چه چیزی خوب نیست؟ راهِ بهتر کدام است؟ بهترین راه کدام است؟اگر درباره ارزش هایمان و جایگاهی که می خواهیم داشته باشیم و بدان دست یابیم، تفکری سازنده نکنیم، معمولاً راه ساده تر را انتخاب می کنیم. و باید این را بدانیم که انگیزه های ساده، به راحتی منحرف می شوند و این انحراف باعث می شود که یک یا پنج سال بعد، به مقصد بدی برسیم. لیتمن: درباره افزایش خودآگاهی و درباره جهان بینی مان صحبت کردیم. حالا می خواهم به سراغ مفهوم برنامه ریزی بروم. قبل از آن بیا درباره چیزی صحبت کنیم که چند دهه است تو حرفش را می زنی. تو به مردم گزینه و حق انتخاب می دهی. تو می گویی: «می توانی یا در برنامه کس دیگری باشی و یا برنامه خودت را اجرا کنی.» می شود در این مورد صحبت کنی؟» ران: درست است. بعضی افراد همه چیز را به دیگران می سپارند و به نوعی از زندگی استعفا می دهند. آنها بیشتر دوست دارند که فقط ساعت ورود و خروجشان را ثبت کنند و مسئولیت ها را به دیگران واگذار کنند. بعد هم به خانه می روند و سعی می کنند بیشترین استفاده را از تعطیلات ببرند. اما من فکر می کنم که شاید بد نباشد کمی در این رابطه هم تفکر و تعمق کنیم که :"چطور می توانم اختیار زندگی خودم را به دست بگیرم؟ آیا صلاحیت جایگاه بالاتر کاری را دارم؟ آیا ممکن است کسب و کار خودم را راه بیندازم و از سازندگی خودم چیزی به وجود بیاورم؟" "اگر فقط سر جای خود بنشینیم و مسئولیت نپذیریم، اتفاقی که می افتد همین است. آن وقت به جای اینکه نقشه های خودمان را طراحی کنیم، در نقشه های فردی دیگر جای می گیریم. اگر برای خودت برنامه ای نداشته باشی، در برنامه فردی دیگر قرار می گیری." لیتمن: اگر ندانی که نقشه ات چیست، آن وقت چه؟ مثلاً فردی که در حال حاضر شغل حقوق بگیری دارد و به سختی کار می کند، اما نداند از کجا باید شروع کند و به کجا می خواهد برود، آن وقت چه؟ ران: حتماً لزومی ندارد که شور و احساس باعث حرکت کردنت شود، نیاز هم می تواند باعث این کار شود. دوست من بیل بِیلی، وقتی که دبیرستان را تمام کرد، از شیکاگو به کنتاکی رفت و اولین کاری که توانست پیدا کند، نگهبان شب بود. یک نفر از او سوال کرد "چرا راضی شدی که نگهبان شب شوی؟" و او در پاسخ گفت: "به خاطر سوء تغذیه".پس اولین شور و محرک زندگی، بقاست. این است که به نحوی زنده بمانی. بعد از همان جایی که هستی، شروع به ساختن می کنی. با هر چیزی که داری، حتی اگر ناخوشایند باشد. مجبور نیستی کاری را که می کنی دوست داشته باشی، بلکه فرصت و موقعیتی که به خاطر آن شروع می کنی دوست داشته باش. زیرا جایی که الآن شروع می کنی، آن جایی نیست که یک سال، پنج سال یا ده سال بعد به آن می رسی. فقط شروع کن و قبل از هر کار دیگری سعی کن اشتباهاتت را درست کنی. چیزی برای خودت پیدا کن. هر چیزی که باشد. مهم نیست چه باشد. نردبان موفقیت برای همه مهیاست. اگر باید از پایین شروع کنی و راهت را به سوی بالا باز کنی، چه اشکالی دارد؟ مهم این است که روی نردبان بیایی. بعد اگر مطالعه کنی و رشد کنی و یاد بگیری و کتاب بخوانی و شروع به سرمایه گذاری بر بخشی از آرزوهایت کنی، به تو قول می دهم که تغییرات بسیار چشمگیر خواهد بود. این همان چیزی است که برای خودم اتفاق افتاد و همه چیز در 25 سالگی ام شروع شد. لیتمن: تو در 25 سالگی و در یک دوره 6 ساله از ورشکستگی به یک میلیونر تبدیل شدی. واضح است که همه این نکات را به کار گرفتی. چیزی را شروع کردی که به قول خودت، "بازسازی" تو بود که افکارت را تغییر داد و نگرشت را تغییر داد. این گفته تو، حتی امروز هم من را خیلی تحت تأثیر قرار می دهد که گفته ای: "انضباط در مقابل تأسف". درباره اهمیت آن صحبت کن. بگو چطور زندگی منضبطی داشته باشیم و منضبط بمانیم تا بتوانیم به چیزی که می خواهیم برسیم.ران: درست است. بالاخره همه ما باید از یکی از این دو چیز رنج ببریم: رنج انضباط یا درد تأسف. باید انضباط را در مقابل تأسف انتخاب کنی. چون سنگینی انضباط چند کیلوگرم است، در حالی که سنگینی تأسف چند تن. لیتمن: تکرار کن لطفاً.ران: سنگینی انضباط چند کیلوگرم است، و سنگینی تأسف چند تن. دلیلش هم این است که تأسف اثری دارد که وقتی به دنبال انضباط ساده نروی، یک سال بعد، دو سال بعد و تا آینده همینطور روی هم جمع می شود. مثل این است که دندانت پوسیدگی داشته باشد. دندانپزشک می گوید: «اگر الان درستش کنیم، 300 دلار خرجش می شود و اگر ولش کنیم، یک روز خرجش 3000 دلار خواهد شد.»پس ساده تر است که رنج پرداخت کمتر و اندکی نشستن بر روی صندلی دندانپزشک را تحمل کنی، اما اگر ولش کنی، همه چیز سخت تر و سنگین تر می شود. زیرا می دانی که پوسیدگی خود به خود بهتر نخواهد شد. چیزی که لازم است در موردش کاری انجام دهی را نمی توان با آرزو و دعا پیش برد، زیرا این کارها هیچ کمکی نمی کند. پس هر چیزی که لازم است در موردش کاری انجام دهی، باید سریعاً اصلاحش کنی. اگر تغذیه عالی ای نداری، باید به این موضوع توجه کنی که سریع تغییرش دهی. من در سن 25 سالگی یاد گرفتم که تغذیه بر رفتار تأثیر دارد. تغذیه بر تصمیم گیری تأثیر دارد. تغذیه بر طول عمر تأثیر دارد. مادر من به خاطر تغذیه خوب، 93 سال عمر کرد. مزایای داشتن چند انضباط ساده آنقدر فوق العاده است که شاید بد نباشد نگاهی به آن بیندازیم. اگر مادری به فرزندش بگوید که: "اگر روزی یک سیب بخوری، احتیاجی به دکتر نخواهی داشت" و فرزند بگوید: "نه، من اهل اینکه روزی یک سیب بخورم نیستم. فقط آرزو می کنم که همه چیز رو به راه شود و فکر می کنم که همینطور خواهد شد." آن وقت نظر شما راجع به این فرزند چیست؟ حتماً می گویی که این شخص احمق است.لازم نیست که از همان آغاز قدم های بزرگ برداری. مثلاً برای رشد اعتماد به نفس، تنها کاری که لازم است انجام دهی، این است که شروع کنی به انجام یک چیز کوچک؛ چه این کار به سلامت تو سود برساند، چه به ازدواجت، چه به شغلت و چه به کسب و کارت. لازم نیست یک دفعه متحول شوی. فقط شروع کن. اما این را به تو می گویم که وقتی اولین سیبت را بخوری – اگر این برنامه ای برای سلامتی بهتر باشد – هنوز به آخر روز اول نرسیده ای که اعتماد به نفست شروع به رشد می کند.به خودت بگو: «به خودم قول می دهم که هیچ وقت مثل قبل نباشم.» نیازی به انقلاب کردن نیست. لازم نیست چیزهای چشمگیری انجام دهی تا اعتماد به نفست به اوج برسد. فقط به هر انضباط ساده ای متعهد شو. بعد یکی دیگر و بعد یکی دیگر.تنها چیزی که نیاز است، مجموعه ای از این انضباط های ساده جدید است. یک سال بعد دیگر نمی شود تو را شناخت و هیچ شباهتی به آن شخص ضعیفی که تا به حال بودی نخواهی داشت. تو عوض می شوی.البته هیچ چیز یک شبه عوض نمی شود؛ اما آرام آرام همراه با عوض شدن افکار و جهان بینی ات عوض می شوی. پس باید انضباط جدیدی را انتخاب کنی و بلافاصله شروعش کنی. بخش دوم:لیتمن: تو بحث دست به عمل زدن را پیش می کشی. چند هفته قبل هم "جک کنفیلد" میهمان این برنامه بود و در این مورد صحبت می کرد که «عالم به عَمَل همه، پاداش می دهد». همه ما اعتقاد داریم که با دست به عمل زدن، چیزهای فوق العاده ای اتفاق خواهد افتاد.این قدم های کوچک، آرام آرام باعث دور گرفتن می شود. انرژی ایجاد می کند، نیرو ایجاد می کند و بهتر بگویم: "یک چیزی را ایجاد می کند که می خواهم صحبت را به سمتش ببرم." تو زیاد درباره بلندپروازی و بلندپرواز بودن صحبت می کنی و می گویی که بلندپروازی، سوخت کامیابی است. من شخصاً وقتی چیزی را می یافتم که از آن لذت می بردم و بر خود واجب کردم که در مورد آن بلندپرواز باشم، دیدم که زندگیم زیر و رو شد. حال از تو می خواهم که درباره قدرت بلندپروازی صحبت کنی و بگویی چگونه بلندپرواز شویم؟ران: امکانات بلندپروازی در زندگی ما همیشه وجود دارند. فقط بعضی وقت ها پنهان هستند و ما آن ها را نمی بینیم. حال اگر زندگی بی انضباطی داشته باشی و از مسیر سلامتی منحرف شوی، اگر از مسیر روابط سالم منحرف شوی، اگر از مسیر توسعه یک شغل بهتر منحرف شوی، در پایان روز احساس خوبی نخواهی داشت.اما اگر کاری را شروع کنی، به تو قول می دهم که از نظر خودباوری، احساس بهتری در مورد خودت پیدا می کنی. این خود منجر به افزایش اعتماد به نفس ات می شود و از همه مهم تر آرام آرام شعله های بلند پروازی ات بیدار می شوند.کسی که در عمرش هرگز چیزی نفروخته است را در نظر بگیرید. وقتی بالاخره محصولی را پیدا می کند که به آن اعتقاد دارد و موفق به فروش آن می شود، ناگهان می گوید:«وای اگر یک بار این کار را کردم، باز هم می توانم تکرارش کنم.»وقتی همین فرد دهمین فروش خود را انجام بدهد، می گوید: «این می تواند حرفه من باشد. می تواند قدم هایی باشد که برای تبدیل شدن به یک رهبر نیاز دارم ... برای اینکه در زمینه کاری خودم یک غول بشوم.»همه این ها قابلیت بیدار کردن بلندپروازی ات را دارد و همین چیزهاست که شعله ها را مشتعل می کند. پس «بلندپروازی ات رشد نمی کند، مگر آنکه این فرآیند را شروع کنی.»نمی توانی بگویی «فقط دعا می کنم و آرزو دارم که فردا صبح، بلندپروازی وجودم را بگیرد و همه چیز عوض شود.» پس باید شروع کنی به انجام دادن چیزی کوچک که به خودت اثبات کنی که فهرست مفصلی از انواع انضباط را ایجاد خواهی کرد.اول با ساده تر ها شروع کن. مهم نیست که چه باشد. مثلاً با این شروع کن: "در کسب و کاری که الان هستی، تماس هایی که برای کارت لازم است را بگیر."اگر روزی سه تماس تلفنی بگیری، در یک سال هزار تماس می شود. سه تماس زیاد به نظر نمی آید، اما در یک سال هزار تماس می شود. چنین کاری در زندگی ات تأثیری خارق العاده خواهد گذاشت. اگر می خواهی زبان جدیدی یاد بگیری و برای این کار، روزی سه کلمه یاد بگیری. این کار در پایان سال، یک دایره لغت 1000 کلمه ای برایت به ارمغان می آورد.این را هم می گویم که چیزهایی که انجام دادنشان ساده است، انجام ندادنشان هم ساده است. اینکه امیدوار باشی اوضاع بهتر خواهد شد، ساده تر از آن است که فرآیند بهتر کردنش را شروع کنی. این موضوع اصلی سمینارهای من است. لیتمن: درباره قدرت، سادگی و اهمیتِ داشتنِ دلایل قوی بگو. ران: این ها خیلی مهم است. اگر دلایل کافی داشته باشی، می توانی هر کاری بکنی. اگر در زندگی ات دلایل کافی، هدف های کافی، مقصودهای کافی و چیزهای کافی داشته باشی که بخواهی به آن ها برسی، آن وقت هر کاری لازم باشد انجام می دهی؛ در هر کلاسی که لازم باشد شرکت خواهی کرد؛ صبح ها هم هر چه قدر که لازم باشد زود بیدار خواهی شد. بعضی وقت ها می بینیم که بیرون آمدن از رختخواب کمی سخت است، می خواهیم کمی معطل کنیم و فقط مسئله، خسته بودن یا تغذیه بد هم نیست. بخشی از آن به خاطر نداشتنِ همت کافی است؛ به این معنا که فهرستِ به اندازه کافی بلند و مهمی برای این کار نداریم. پس باید چه کنیم؟ باید بگذاری دلایلت رشد کنند. سال دیگر به سراغ چیزهایی برو که فکر می کردی امسال برایت مهم هستند و بعد بگو «در مورد برخی از این ها احمقانه برخورد کردم. حالا این ها چیزهایی هستند که واقعاً می خواهم.» به این فرآیند، یعنی تعیین چیزهایی که واقعاً برایت مهم هستند ادامه بده.به خاطر خانواده ات، دور آنها یک حصار مالی ایجاد کن که هیچ چیز نتواند از آن عبور کند. این جمله را شش سال قبل به یک زوج جوان گفتم که دو فرزند دو قلو داشتند. فوق العاده بود. آنها اکنون هر سال در حدود پنج تا شش میلیون دلار درآمد دارند. آن روز را به یاد دارم که پیش من آمدند و گفتند: «آن جمله ای که گفتی به خاطر خانواده تان، دور آنها یک حصار مالی ایجاد کنید که هیچ چیز نتواند از آن عبور کند، باعث شد ما مصمم شویم این کار را بکنیم و خوشحالیم که به تو خبر بدهیم که به آنجا رسیده ایم. ما ساختن دیواری به دور خانوداه مان که هیچ چیز نتواند از آن عبور کند را به پایان رسانده ایم».این فقط مثال کوچکی از تمام چیزهایی است که می تواند به زندگی ات الهام ببخشد. تو می خواهی به کجا بروی؟ می خواهی با چه کسی ملاقات کنی؟ امسال می خواهی چند مهارت یاد بگیری؟ چند زبان می خواهی یاد بگیری؟من برای سخنرانی به کشورهای اسکاندیناوی هم می روم. آنجا همه به پنج یا شش زبان صحبت می کنند! در سیستم مدرسه از همه می خواهند که چهار زبان یاد بگیرند، سه زبان را برایت تعیین می کنند و یکی را هم خودت می توانی انتخاب کنی.منظورم این است که از نظر آموختن زبان، مهارت، کسب و کار، استقلال مالی و نیکخواهی، هیچ چیز نیست که نتوانی انجام دهی.راهنمای من - آقای شواف - گفت: «آقای ران، عالی نیست به جایی برسید که بتوانید 90% درآمدتان را ببخشید؟» من هم با خودم فکر کردم «وای چقدر عالی می شود». دیگران ممکن است بگویند «90%؟ وای، برای بخشیدن خیلی زیاد است!» خوب، باید اینگونه ببینی که آنقدر درآمدت زیاد باشد که حتی 10% باقیمانده اش هم مبلغ زیادی شود. به هر حال، اینطور رویاها و اینگونه هدف ها، آتش را شعله ور می کنند. اما در آغاز، فقط احتیاج به هدف هایی داری که بلافاصله باعث شروعِ عمل بشوند. من می خواهم طی 90 روز به جایی برسم که بتوانم اجاره خانه را به موقع پرداخت کنم. کمی بیشتر وقت می گذارم، این کار را می کنم، کلاس می روم. هر کاری که لازم باشد می کنم. بعد از 90 روز، دیگر هیچ وقت پرداخت اجاره ام عقب نمی افتد. از اینکه طلبکارانم به من زنگ بزنند و پول شان را طلب کنند، خسته شده ام. پس هدف هایم چیست؟وقتی تقریباً 24 ساله بودم، یک روز درِ خانه ام را زدند. در را باز کردم و دیدم یک دختر پیشاهنگ آنجا ایستاده است و دارد بیسکویت های مخصوص پیشاهنگ ها را می فروشد. حسابی برایم بازارگرمی کرد و گفت انواع بیسکویت را به قیمت 2 دلار می فروشد و با لبخندی بر لب، از من خواست که از او بیسکویت بخرم. من هم می خواستم بخرم، اما یک مشکل بزرگ وجود داشت! من 2 دلار نداشتم!توجه کن که من یک مرد بزرگسال هستم، خانواده دارم، دو بچه دارم، یک سال هم به دانشگاه رفته ام اما 2 دلار پول ندارم! نمی خواستم این موضوع را به او بگویم و گفتم «من یک عالمه از بیسکویت های پیشاهنگ ها را خریده ام. هنوز خیلی از آن ها در خانه مانده است.» او هم گفت «باشه، خیلی خوب، ممنونم» و رفت.وقتی که رفت، به خودم گفتم «دیگر نمی توانم اینطور زندگی کنم». مگر یک نفر چقدر می تواند حقیر شود که به یک پیشاهنگ هم دروغ بگوید؟ منظورم این است که این دیگر نهایت حقارت است. این موضوع در ذهنم ماند و مرا اذیت کرد.اما از آن روز به خودم گفتم بلافاصله هر چه لازم باشد را به دست می آورم تا جیبی پر از پول داشته باشم که تا آخر عمرم هر جا که بودم و هر تعداد پیشاهنگ که به سراغم آمدند و هر تعداد بیسکویت برای فروش داشتند، بتوانم تمامش را بخرم.همین موضوع چیزی را به راه انداخت. مسئله خریدن یک ملک بزرگ یا میلیاردر شدن هم نبود. اما محرکی کافی بود که با آن شروع کنم و من را به راه بیندازد.آقای شواف به من یاد داد که باید در کیفت پول داشته باشی. او می گفت 500 دلار پول در کیفت، احساس بهتری نسبت به 500 دلار در بانک دارد. من هم بی صبرانه منتظر بودم تا زمانی برسد که در کیفم 500 دلار داشته باشم.برای شروع کردن، چیز زیادی لازم نیست. کافی است شروع کنی و بعد فهرست دلایلت ادامه پیدا می کند و بیشتر می شود. بعد اگر به اندازه کافی از این دلایل داشته باشی، دیگر به من نمی گویی که: "صبح ها زود بیدار نمی شوی"، "شب ها تا دیر وقت بیدار نمی مانی"، "کتاب نمی خوانی"، "به نوارهای آموزشی گوش نمی دهی"، "معامله نمی کنی"، "یادداشت های روزانه ات را نمی نویسی"، "روی تقویت زبانت کار نمی کنی" و "روی مهارت هایت کار نمی کنی".با اطمینان به تو می گویم که همه چیز در آن است: در "رویاها"، "تصویرهای ذهنی"، "هدف گذاری"، "شروع کردن با چیزهای ساده". لیتمن: وقتی که درباره دلیل ها صحبت می کنی، آیا خیلی از دلیل هایِ قویِ تو از دردهای زندگی ات آمده اند؟ ران: حتماً.لیتمن: چون در زندگی خودِ من، دلیل ها از «ضرورت» آمده اند؛ از «درد» آمده اند و از «تلاش برای فرار از این درد» آمده اند.ران: دردِ نداشتن 2 دلار، برای من دردی کافی بود. هیچکس دیگری غیر از من و آن دختر پیشاهنگ، آن را ندید و مطمئنم که او هم متوجه کار من نشد و دروغم را باور کرد و رفت. کسی غیر از من و خداوند نفهمید، اما با خود گفتم که دیگر نمی خواهم چنین چیزی اتفاق بیفتد. تصمیم خیلی فوق العاده ای بود و علتش فقط و فقط 2 دلار بود. اما اگر چیزی باشد که بخواهی درستش کنی و نخواهی که دیگر پیش بیاید، دیگر مهم نیست که دلیلش چه چیزی است و این شروع کار است.بخش سوم:لیتمن: تو در سراسر دنیا به خاطر قدرت هدف ها و فرمول کلیدی موفقیتت شناخته شده هستی. الان هم درباره هدف ها مثال هایی زدی. می شود درباره این موضوع صحبت کنی و بگویی اهمیت هدف ها در چیست؟ به خصوص بگویی چطور باید هدف گذاری کنیم؟ آیا این کار را در فکرت می کنی یا آن را می نویسی؟ ران: در سمینار دو روزه رهبری، کارگاه کوچکی دارم که اسمش «طراحی ده سال آینده» است. فرآیند واقعاً ساده ای است. شروع می کنی به فهرست کردن چیزهایی که می خواهی. من راه های ساده را آموزش می دهم.دیگران روش های پیچیده ای برای هدف گذاری و تعیین ضرب الاجل و این طور چیزها دارند. من این کار را نمی کنم. من فقط می گویم کتاب هایی که می خواهی بخوانی را فهرست کن، جاهایی که می خواهی بروی را فهرست کن. شروع کن به فهرست کردن چیزهایی که آرزو داری به دست بیاوری. برای خانوداه ات چه تحصیلاتی می خواهی؟ آنها را نیز فهرست کن. جاهایی که می خواهی ببینی کجاست؟ فهرستش کن. چه چیزهایی را می خواهی تجربه کنی؟ فهرستش کن.به افراد آموزش می دهم که تصمیم بگیر چه می خواهی، بعد هم آن را بنویس. چیزهای کوچک زیادی هم در آن بگنجان تا بتوانی هر چه سریعتر شروع کنی به تیک زدن آنهایی که انجام شده اند. زیرا بخش عمده ای از شیرینی نوشتن لیست هدف، تیک زدن آنهاست و مهم نیست که چقدر کوچک باشد.در اولین فهرست من، کمی انتقام گیری وجود داشت. بعضی از افرادی که گفته بودند من در بازاریابی شبکه ای به جایی نمی رسم، در فهرستم بودند. نمی توانستم منتظر بمانم تا اینکه با ماشین جدیدم روی چمن های حیاط شان بروم. چند چیز کوچک از سر انتقام جویی در آن گذاشته بودم.مهم نیست که در آن چه بنویسی؛ فهرست خودت است و هر وقت که بخواهی می توانی آن را پاره کنی و یکی از اول بنویسی. بعداً که به گذشته نگاه می کنی، می توانی بگویی «چقدر برای این ایده شوق و ذوق داشتم، اما حالا چیز دیگری هست که می دانم خیلی بهتر از آن است. پس آن قبلی را فراموش می کنم». پس نوشتن لیست اهداف، فرایندی مداوم و ادامه دار است. این را نیز فهمیده ام که اگر درباره چیزهایی که برای خودت و خانواده ات می خواهی فکر کنی، متوجه می شوی برخی از هدف هایت شخصی هستند، بعضی جمعی. بعضی خانوادگی هستند و بعضی کاری. اگر از آنجا شروع کنی، بعد می توانی آنها را به هر ترتیبی که می خواهی مرتب کنی و نیاز به تعیین ضرب الاجل دقیق هم ندارد.کاری که من در کارگاه هایم انجام می دهم، این است که: «بعد از نوشتن لیست هدف، از تو می پرسم که فکر می کنی در چه مدت به آن می رسی. مثلاً می گویی به این هدف در 3 سال می رسم. پس می گویم در کنار آن بنویس 3 و همینطور برای سایر هدف ها که اعداد بین 1 تا 10 می شوند». موفقیت ساده است. اگر باور نمی کنی، اگر فکر می کنی سخت است، پس در زندگی ات دردسر خواهی داشت. این را باید به بچه هایمان هم یاد دهیم که فکر نکنند رسیدن به موفقیت سخت است. اگر بفهمی که چه چیزی سخت است و چه چیز ساده است، آن وقت می توانی بگویی «وای، این که خیلی ساده است». آن وقت می فهمی که تنها دلیل خوب عمل نکردن در این موضوع، این است که به دنبال اطلاعاتی که لازم است یاد بگیری، نرفته ای تا از این اطلاعات برای شروع کارت استفاده کنی. بعد هم باید تمرین کنی و در نهایت به سراغش بروی.احتمالاً تاکنون، کتابی درباره سلامتی خوانده ای. درست است؟ معمولاً در این کتاب ها، درباره تغذیه صحبت شده است. علاوه بر این، نویسنده در مورد ورزش هم صحبت کرده است. در وسط کتاب، نویسنده می گوید «حالا خواننده عزیز، کتاب را کنار بگذار، روی زمین دراز بکش و ببین چند حرکت شنا می توانی بروی؟» اما تو این کار را نمی کنی و به خواندن کتاب ادامه می دهی.بعد نویسنده می گوید «اگر کتاب را کنار نگذاشتی، اگر روی زمین دراز نکشیدی و اگر ندیدی که چند شنا می توانی بروی، چرا این کتاب را کلاً کنار نمی گذاری؟ اگر حاضر نیستی ایده هایش را اجرا کنی، چرا به خودت زحمت خواندنش را می دهی؟»حرف خیلی قشنگی است.لیتمن: نکته ای را می خواهم بگویم و ببینم که با من موافقی یا نه؟ داریم درباره دست به عمل زدن صحبت می کنیم. درباره برنامه ریزی و بلندپروازی صحبت می کنیم. درباره قدم های کوچک صحبت می کنیم.در طول زندگی، وقتی شروع به قدم برداشتن می کنی، شروع به تغییر افکارت می کنی، شروع به حرکت به سوی رویاهایت یا تصویر ذهنیت می کنی، به نوعی به نظر می آید که همه چیز دارد دست به دست هم می دهد تا کمکت کند. آیا تو هم موضوع را به همین صورت می بینی؟ران: کاملاً. در کتاب مقدس جمله ای هست که به نوعی به این موضوع اشاره می کند که به سوی هرچه بروی، آن هم به سوی تو می آید. می گوید خداوند فرموده: «اگر به سوی من بیایی، به سویت می آیم.»اگر به سوی یادگیری بروی، یادگیری به سویت می آید؛ انگار که امکانات یادگیری شروع به حرکت به سوی تو می کند. اگر به سوی سلامتی بروی، ایده ها و اطلاعات مورد نیاز برای سلامتی بیشتر، به سویت می آید. نظر خوبی است. اگر فقط روند حرکت به سوی چیزی که می خواهی را شروع کنی، این طور خواهد شد. زندگی به طرزی اسرارآمیز و با فرایندی منحصر به فرد، دوست دارد به کسانی که کاری برایش انجام می دهند، پاداش بدهد.اگر شروع کنی به ر |
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : Night Skin ] |